گفت و گویی با ویلیام جیمز: از کودکی تا نظریه هیجانات و دستاوردهای روانشناس
در این مصاحبه ویژه، دیوید لترمن، مجری مشهور، با ویلیام جیمز، فیلسوف و روانشناس برجسته آمریکایی، به گفتوگویی صمیمی و چالشی میپردازد.
جیمز درباره دوران کودکی، روابط خانوادگی، معلمانش، دیدگاهش به زندگی، ازدواج و فرزندان، دستاوردهایش در روانشناسی و نظریه هیجانات صحبت میکند.
همچنین به نقطه عطف زندگیاش و روابطش با همکاران همدورهاش میپردازد.
دوران کودکی و خانواده
دیوید لترمن: ویلیام، خیلی ممنون که امروز با ما هستی. بیا از ابتدا شروع کنیم. ت و در یک خانواده بسیار خاص بزرگ شدی. پدرت، هنری جیمز، مردی با عقاید فلسفی قوی بود.
این موضوع چطور بر تو تأثیر گذاشت؟
ویلیام جیمز: ممنون دیوید. بله، پدرم واقعاً شخصیت خاصی بود. او همیشه در جستوجوی حقیقت بود و این جستوجو بر زندگی همه ما تأثیر گذاشت.
من از کودکی با بحثهای فلسفی و الهیاتی سر میز شام آشنا شدم. این موضوع باعث شد که من همیشه به دنبال پاسخهای عمیقتر برای سوالات زندگی باشم.
دیوید لترمن: جالب است! و رابطهات با برادرت، هنری جیمز( اسم پدر و برادرش یکی بود)، چطور بود؟ او که یک نویسنده مشهور شد. آیا شما دو نفر در کودکی رقابتی با هم داشتید؟
ویلیام جیمز: (با خنده) نه، به آن معنا رقابتی نبود. هنری همیشه در دنیای داستانهایش زندگی میکرد، اما من بیشتر به واقعیتهای زندگی علاقه داشتم.
ما دو نفر مکمل هم بودیم. او از طریق داستانهایش به دنبال کشف حقیقت بود و من از طریق فلسفه و روانشناسی.
معلمان و تحصیلات
دیوید لترمن: خوب، بیا بریم سراغ دوران تحصیلت. تو ابتدا به هنر علاقهمند شدی و زیر نظر ویلیام ام. هانت، نقاش آمریکایی، آموزش دیدی.
چرا از هنر دلزده شدی و به سراغ علوم طبیعی رفتی؟
ویلیام جیمز: دیوید، هنر برایم جذاب بود، اما خیلی زود فهمیدم که این مسیر من نیست.
من به دنبال چیزی بودم که بتواند به سوالات اساسی زندگی پاسخ دهد.
به همین دلیل به سراغ علوم طبیعی رفتم و در دانشگاه هاروارد در رشتههای شیمی، آناتومی و پزشکی تحصیل کردم.
دیوید لترمن: و بعد به آلمان رفتی. آنجا چه تجربهای داشتی؟
ویلیام جیمز: آلمان نقطه عطفی در زندگی من بود. من زیر نظر فیزیکدانهایی مانند هرمان فون هلمهولتز و فیلسوفانی مانند چارلز رنوویه تحصیل کردم.
آنجا بود که با فلسفه و روانشناسی عمیقتر آشنا شدم و این موضوع زندگیام را تغییر داد.
دیدگاه به زندگی و ازدواج
دیوید لترمن: بیا بریم سراغ زندگی شخصیات. تو در سال ۱۸۷۸ با آلیس گیبنز ازدواج کردی. این ازدواج چطور زندگیات را تغییر داد؟
ویلیام جیمز: ازدواج با آلیس به من ثبات و آرامش داد. او همسر و همراهی بود که همیشه از من حمایت میکرد.
قبل از ازدواج، من با مشکلات روحی زیادی دست و پنجه نرم میکردم، اما آلیس به من کمک کرد تا از این بحرانها عبور کنم.
دیوید لترمن: و فرزندانت؟ تو پنج فرزند داری. پدر بودن چطور بر تو تأثیر گذاشت؟
ویلیام جیمز: فرزندانم به من یاد دادند که زندگی چقدر میتواند ساده و در عین حال عمیق باشد. آنها به من نشان دادند که چیزهای کوچک چقدر میتوانند مهم باشند.
پدر بودن به من کمک کرد تا دیدگاهم به زندگی را گسترش دهم.
دستاوردها در روانشناسی
دیوید لترمن: خوب، بیا بریم سراغ کارهای علمیات. تو به عنوان یکی از بنیانگذاران روانشناسی کارکردی شناخته میشوی.
کتابت با عنوان “اصول روانشناسی” که در سال ۱۸۹۰ منتشر شد، انقلابی در این رشته ایجاد کرد. میتوانی کمی درباره این کتاب توضیح بدهی؟
ویلیام جیمز: البته دیوید. من در این کتاب سعی کردم نشان دهم که ذهن چگونه به عنوان ابزاری برای سازگاری با محیط عمل میکند.
این کتاب بر پایه اصول روانفیزیکی نوشته شده و به بررسی رابطه بین فرآیندهای ذهنی و فیزیکی میپردازد.
من میخواستم نشان دهم که ذهن و بدن چگونه با هم کار میکنند تا ما را در زندگی روزمره کمک کنند.
دیوید لترمن: و نظریه هیجاناتت؟ این نظریه چطور شکل گرفت؟
ویلیام جیمز: نظریه هیجانات من، که بعدها به نظریه جیمز-لانگ معروف شد، بر این ایده استوار است که هیجانات نتیجه تغییرات فیزیولوژیکی در بدن هستند، نه برعکس.
به عبارت دیگر، ما ابتدا تغییرات جسمانی را تجربه میکنیم و سپس هیجانات به عنوان پاسخ به این تغییرات شکل میگیرند.
این ایده در آن زمان بسیار بحثبرانگیز بود، اما امروزه به عنوان یکی از پایههای روانشناسی مدرن شناخته میشود.
مثال اول: ترس از ارتفاع و تپش قلب
تصور کنید که روی یک پل شیشهای بلند ایستادهاید و به پایین نگاه میکنید. ناگهان احساس میکنید که قلبتان تندتر میزند و دستهایتان شروع به لرزیدن میکند.
طبق نظریه جیمز-لانگه، این تغییرات فیزیکی (تپش قلب و لرزش دستها) هستند که باعث میشوند شما احساس ترس کنید.
در واقع، مغز شما این تغییرات بدنی را تفسیر میکند و به شما میگوید: “من میترسم!”
یکی از افراد تعریف میکرد که هر بار که به ارتفاع فکر میکند، همین علائم فیزیکی را تجربه میکند و این باعث میشود که از رفتن به مکانهای بلند خودداری کند.
تحلیل این کیس نشان میدهد که اگر بتوانیم این واکنشهای فیزیکی را مدیریت کنیم، میتوانیم احساس ترس را نیز کاهش دهیم.
مثال دوم: عصبانیت و گرم شدن بدن
فرض کنید در ترافیک سنگین گیر کردهاید و ماشین پشت سری مدام بوق میزند. ناگهان احساس میکنید که صورتتان داغ شده و عضلاتتان منقبض میشوند.
طبق نظریه جیمز-لانگه، این تغییرات فیزیکی (گرم شدن صورت و انقباض عضلات) هستند که باعث میشوند شما احساس عصبانیت کنید.
یکی از افراد تعریف میکرد که هر بار که در چنین موقعیتهایی قرار میگیرد، این علائم فیزیکی را تجربه میکند و بعد از آن احساس میکند که کنترل خود را از دست داده است.
تحلیل این کیس نشان میدهد که اگر بتوانیم این واکنشهای فیزیکی را شناسایی و مدیریت کنیم، میتوانیم احساس عصبانیت را نیز بهتر کنترل کنیم.
مثال سوم: غم و گریه
تصور کنید که یک فیلم غمگین تماشا میکنید و ناگهان احساس میکنید که چشمانتان پر از اشک شده و گلویتان گره خورده است.
طبق نظریه جیمز-لانگه، این تغییرات فیزیکی (اشک ریختن و گره خوردن گلو) هستند که باعث میشوند شما احساس غم کنید.
یکی از افراد تعریف میکرد که هر بار که به یک خاطره غمگین فکر میکند، این علائم فیزیکی را تجربه میکند و بعد از آن احساس میکند که غمگین شده است.
تحلیل این کیس نشان میدهد که اگر بتوانیم این واکنشهای فیزیکی را مدیریت کنیم، میتوانیم احساس غم را نیز کاهش دهیم.
نظریه هیجان جیمز-لانگه یکی از نظریههای معروف و قدیمی در روانشناسی است که توسط دو نفر به نامهای ویلیام جیمز و کارل لانگه ارائه شده است.
این نظریه به نام هر دو نفر نامگذاری شده است، چون هر کدام از آنها به طور مستقل و تقریباً همزمان، ایدههای مشابهی را درباره هیجانات مطرح کردند. در واقع، این دو نفر به طور جداگانه به این نتیجه رسیدند که تغییرات فیزیکی در بدن ما هستند که باعث ایجاد احساسات میشوند، نه برعکس.
ویلیام جیمز: پیشگام نظریه
ویلیام جیمز، فیلسوف و روانشناس آمریکایی، در سال ۱۸۸۴ مقالهای منتشر کرد که در آن ادعا کرد هیجانات ما ناشی از تغییرات فیزیکی در بدن هستند.
به عبارت دیگر، ما ابتدا تغییرات فیزیکی مانند تپش قلب، لرزش دستها یا عرق کردن را تجربه میکنیم و سپس مغز ما این تغییرات را تفسیر میکند و به ما میگوید که چه احساسی داریم.
برای مثال، جیمز میگفت: “ما چون میگرییم، احساس غم میکنیم، نه اینکه چون غمگین هستیم، میگرییم.”
کارل لانگه: همنظر با جیمز
کارل لانگه، فیزیولوژیست دانمارکی، تقریباً همزمان با جیمز، نظریهای مشابه را مطرح کرد.
لانگه نیز معتقد بود که هیجانات ما ناشی از تغییرات فیزیولوژیکی در بدن هستند. او به طور خاص بر نقش سیستم عصبی خودمختار (سمپاتیک و پاراسمپاتیک) در ایجاد هیجانات تأکید داشت.
لانگه معتقد بود که تغییرات فیزیکی مانند افزایش ضربان قلب یا تنفس سریع، مستقیماً باعث ایجاد احساسات میشوند.
چرا نام جیمز-لانگه؟
از آنجایی که هر دو نفر به طور مستقل و تقریباً همزمان به ایدههای مشابهی رسیدند، نظریه آنها به نام هر دو نفر نامگذاری شد.
این کار به عنوان یک احترام به هر دو متفکر و تلاشهای مستقل آنها در زمینه روانشناسی هیجانات انجام شد.
امروزه، نظریه جیمز-لانگه به عنوان یکی از پایههای مهم در مطالعه هیجانات شناخته میشود و تأثیر زیادی بر روانشناسی مدرن داشته است.
نظریه جیمز-لانگه به ما یادآوری میکند که هیجانات ما تنها در مغز ما اتفاق نمیافتند، بلکه بدن ما نیز نقش مهمی در ایجاد احساسات دارد.
این نظریه به ما کمک میکند تا بهتر درک کنیم که چرا گاهی اوقات تغییرات فیزیکی مانند تپش قلب یا لرزش دستها، میتوانند احساسات قویای را در ما ایجاد کنند.
اگر شما هم تجربهای در این زمینه دارید، خوشحال میشویم که آن را با ما به اشتراک بگذارید.
نقطه عطف زندگی
دیوید لترمن: ویلیام، به نظرت نقطه عطف زندگیات چه زمانی بود؟
ویلیام جیمز: نقطه عطف زندگیام زمانی بود که تصمیم گرفتم به آزادی اراده باور داشته باشم.
این تصمیم به من کمک کرد تا از بحرانهای روحیام عبور کنم و به مسیر جدیدی در زندگی و کارم قدم بگذارم. این باور به من قدرت داد تا به دنبال ایدههای جدید بروم و در کارهایم خلاق باشم.
روابط با همکاران
دیوید لترمن: و در آخر، بیا درباره روابطت با همکارانت صحبت کنیم. تو با افراد بزرگی مانند جان دیویی و چارلز سندرز پیرس کار کردی. رابطهات با آنها چطور بود؟
ویلیام جیمز: با جان دیویی رابطهای صمیمی داشتم. او همیشه ایدههای جدیدی برای بحث داشت و ما اغلب ساعات طولانی را به گفتوگو میگذراندیم.
اما با پیرس رابطهای پیچیدهتر داشتم. ما گاهی اختلاف نظر داشتیم، اما همیشه به یکدیگر احترام میگذاشتیم.
پیرس فردی بسیار باهوش بود، اما گاهی اوقات ارتباط برقرار کردن با او سخت میشد.
دیوید لترمن: و از بین همه همکارانت، بیشترین تأثیر را از چه کسی گرفتی؟
ویلیام جیمز: بدون شک، بیشترین تأثیر را از چارلز رنوویه، فیلسوف فرانسوی، گرفتم. او به من آموخت که چگونه به آزادی اراده باور داشته باشم و این باور تأثیر عمیقی بر کارهایم گذاشت.
نتیجهگیری
دیوید لترمن: ویلیام، خیلی ممنون که امروز با ما بودی و این گفتوگوی جذاب را داشتیم.
امیدوارم که این مصاحبه به شناخت بیشتر مردم از تو و کارهایت کمک کند.
ویلیام جیمز: ممنون دیوید. برای من هم لذت بخش بود که بتوانم درباره زندگی و کارهایم صحبت کنم. امیدوارم که این گفتوگو برای مخاطبانتان مفید باشد.
1. ویلیام جیمز کیست؟
ویلیام جیمز (William James) یک فیلسوف و روانشناس آمریکایی بود که در سال 1842 به دنیا آمد و در سال 1910 درگذشت. او به عنوان یکی از بنیانگذاران روانشناسی مدرن و فلسفه پراگماتیسم شناخته میشود.
2. مهمترین آثار ویلیام جیمز کدامند؟
از مهمترین آثار ویلیام جیمز میتوان به کتابهای “اصول روانشناسی” (The Principles of Psychology) و “انواع تجربه مذهبی” (The Varieties of Religious Experience) اشاره کرد.
این آثار تأثیر عمیقی بر روانشناسی و فلسفه گذاشتند.
3. ویلیام جیمز چه تأثیری بر روانشناسی داشت؟
ویلیام جیمز به عنوان یکی از پیشگامان روانشناسی مدرن، تأثیر زیادی بر توسعه این علم داشت.
او بر اهمیت مطالعه ذهن و رفتار انسان تأکید کرد و مفاهیمی مانند “جریان آگاهی” (stream of consciousness) را معرفی کرد.
4. فلسفه پراگماتیسم چیست و چه ارتباطی با ویلیام جیمز دارد؟
پراگماتیسم یک مکتب فلسفی است که بر عملی بودن و مفید بودن ایدهها تأکید میکند.
ویلیام جیمز به همراه چارلز سندرز پیرس و جان دیویی، از بنیانگذاران این مکتب فلسفی بودند. جیمز معتقد بود که ارزش یک ایده به نتایج عملی آن بستگی دارد.
5. ویلیام جیمز چگونه درگذشت؟
ویلیام جیمز در 26 اوت 1910 در سن 68 سالگی به دلیل نارسایی قلبی در نیوهمپشایر درگذشت. او تا آخرین روزهای زندگیاش به نوشتن و تدریس ادامه داد و میراثی غنی در حوزههای روانشناسی و فلسفه از خود به جای گذاشت.