احساس درماندگی: از ریشهها تا راههای مقابله
درماندگی، احساسی که همه ما را درگیر میکند
احساس درماندگی یکی از آن تجربیات مشترک انسانی است که گاهی اوقات همه ما را درگیر میکند.
چه در مواجهه با یک بحران بزرگ مانند همهگیری کرونا، چه در چالشهای کوچک روزمره، این احساس میتواند به سراغمان بیاید و ما را در وضعیتی قرار دهد که فکر کنیم هیچ کنترلی بر اوضاع نداریم.
اما درماندگی دقیقاً چیست؟ از کجا میآید؟ و مهمتر از همه، چگونه میتوانیم با آن مقابله کنیم؟
در این مقاله، با هم به بررسی این احساس پیچیده میپردازیم و راههایی برای درک و مدیریت آن ارائه میدهیم.
هدف سایت روانشناسی روانفیکس این است که با ارائه مطالب کاربردی و مبتنی بر پژوهشهای معتبر، به شما کمک کند تا زندگی روانی سالمتری داشته باشید.
۱. احساس درماندگی چیست؟
احساس درماندگی حالتی است که در آن فرد احساس میکند هیچ کنترلی بر شرایط زندگی خود ندارد و قادر به تغییر یا بهبود وضعیت نیست.
این احساس معمولاً با ناامیدی، تسلیم و بیانگیزگی همراه است.
بر اساس نظریههای روانشناسی، درماندگی میتواند آموختهشده باشد؛ یعنی فرد پس از تجربههای مکرر شکست، یاد میگیرد که حتی در موقعیتهایی که امکان تغییر وجود دارد، تسلیم شود.
برای مثال، فردی که بارها در مصاحبههای شغلی رد شده، ممکن است به مرور زمان احساس کند که هرچه تلاش کند، نتیجهای نخواهد داشت.
۲. ریشههای احساس درماندگی
ریشههای احساس درماندگی میتواند در تجربیات گذشته، شرایط محیطی یا باورهای شخصی نهفته باشد.
برای مثال، فردی که در کودکی مورد بیتوجهی قرار گرفته، ممکن است در بزرگسالی احساس کند که هیچکس به او کمک نخواهد کرد و یا او را دوست نخواهد داشت.
از سوی دیگر، شرایط محیطی مانند کار در یک محیط سمی یا زندگی در یک رابطه ناسالم نیز میتواند این احساس را تقویت کند.
داشتن رابطه چه رابطه ی عاطفی، چه والد فرزندی و چه در محیط کار با فردی کنترلگر، موجب میشه حس کنیم هیچ اختیار عملی از خودمون نداریم و محکوم شدیم به پذیرش.
که اگر نپذیریم مورد پذیرش یا دوست داشتنشون واقع نخواهیم شد و یا حتی شغلمون رو از دست خواهیم داد.
احساس درماندگی میتونه ریشههای روانی مختلفی داشته باشه.
در روانکاوی، این احساس معمولاً به تجربیات گذشته، تعارضهای درونی و نحوهی برخورد ما با مشکلات زندگی مرتبطست. اینجا چند دلیل روانکاوانهی ساده و خودمانی برات میگم:
۱. تجربیات کودکی: اگر در کودکی احساس کردهباشی که کنترلی روی اتفاقات اطرافت نداشتی یا مدام در موقعیتهای ناتوانکننده قرار گرفتهباشی، ممکنه این احساس درماندگی تا بزرگسالی همراهت باشه.
مثلاً والدین بیشازحد کنترلگر یا محیطهای پراسترس میتونن این حس رو تقویت کنن.
۲. تعارضهای درونی: گاهی اوقات در ذهنمون بین خواستهها و ترسهامون جنگهایی وجود داره.
مثلاً میخوایم کاری رو انجام بدیم، ولی از شکست یا قضاوت دیگران میترسیم. این تعارضها میتونه باعث بشه احساس کنیم هیچ راه حلی وجود نداره و درمانده بشیم.
۳. سرکوب احساسات: اگر مدام احساسات ناخوشایندمون رو سرکوب کنیم یا بهشون توجه نکنیم، این احساسات جمع میشن و بعداً به شکل درماندگی خودشون رو نشون میدن.
مثلاً خشم یا غمی که بیان نشده، میتونه به احساس ناتوانی تبدیل بشه.
۴. وابستگی بیشازحد به دیگران: اگر همیشه برای حل مشکلاتمون به دیگران وابسته باشیم، ممکنه یاد نگرفته باشیم چطور خودمون از پس چالشها بربیایم.
این وابستگی میتونه باعث بشه در مواجهه با مشکلات جدید احساس درماندگی کنیم.
۵. ترس از تغییر: گاهی اوقات حتی اگر شرایطمون بد باشه، بهش عادت میکنیم و تغییر رو ترسناک میبینیم.
این ترس میتونه باعث بشه احساس کنیم در دام افتادیم و هیچ راه فراری نداریم.
۶. احساس گناه یا شرم: اگر مدام خودمون رو به خاطر اشتباهات گذشته سرزنش کنیم یا احساس کنیم به اندازهی کافی خوب نیستیم، این حس میتونه به درماندگی منجر بشه.
انگار هر کاری کنیم، نتیجهی خوبی نداره.
در کل، احساس درماندگی میتونه نشونهای از این باشه که نیاز داریم با خودمون و گذشتهمون بیشتر آشنا بشیم.
و شاید با کمک یک روانکاو یا درمانگر، این احساسات رو بهتر درک کنیم و راههایی برای مقابله با اونها پیدا کنیم.
یادت باشه این احساس موقته و با کار روی خودت میتونی ازش عبور کنی. 😊
پژوهشهای اخیر نشان میدهند که درماندگی میتواند با اختلالات روانی مانند افسردگی و اضطراب نیز مرتبط باشد.
۳. نشانههای احساس درماندگی
احساس درماندگی معمولاً با نشانههایی مانند ناامیدی، بیانگیزگی، تسلیم شدن و کاهش اعتماد به نفس همراه است.
فرد ممکن است احساس کند که هرچه تلاش کند، تغییری ایجاد نمیشود.
برای مثال، دانشآموزی که با وجود تلاشهای زیاد، نمرات پایینی میگیرد، ممکن است احساس کند که هیچ پیشرفتی ندارد.
این احساس میتواند به مرور زمان به افسردگی منجر شود.
۴. درماندگی در فرهنگهای مختلف
احساس درماندگی در فرهنگهای مختلف به شکلهای متفاوتی بیان میشود.
در برخی فرهنگها، این احساس ممکن است به عنوان ضعف تلقی شود، در حالی که در فرهنگهای دیگر، پذیرش درماندگی به عنوان بخشی از زندگی دیده میشود.
برای مثال، در ادبیات ژاپن، مفهوم “مونو نو آواره” به معنای آگاهی از ناپایداری زندگی و پذیرش درماندگی به عنوان بخشی از آن است.
در داستانهای غربی نیز شخصیتهایی مانند هملت، که در مواجهه با شرایط پیچیده احساس درماندگی میکند، نمونههایی از این احساس هستند.
۵. درماندگی در سینما، ادبیات و موسیقی
احساس درماندگی در سینما و ادبیات به شکلهای مختلفی به تصویر کشیده شده است.
برای مثال، در فیلم “زندگی زیباست“، شخصیت اصلی در اردوگاه کار اجباری احساس درماندگی میکند، اما با استفاده از خلاقیت و عشق، سعی میکند این احساس را مدیریت کند.
در ادبیات نیز شخصیتهایی مانند “آنا کارنینا” در رمان تولستوی، با احساس درماندگی دست و پنجه نرم میکنند.
این شخصیتها به ما کمک میکنند تا درک بهتری از این احساس داشته باشیم.
رنگِ درماندگی: چرا خاکستری؟
بیاید با هم فرض کنیم که احساس درماندگی، یک رنگ داشته باشه. حتماً به ذهن شما هم رنگِ خاکستری خطور میکنه، نه؟
این رنگ مثل آسمونِ ابری و تاریکِ زمستونه، نه سفید که پر از امید باشه، نه سیاه که کاملاً غرق در تاریکی باشه؛ بلکه یه حالتِ میانه، ولی ساکت و سنگین.
خاکستری حسِ بیقراری و تسلیم شدن رو القا میکنه، مثل اون لحظههایی که دوست داری چیزی رو تغییر بدی، ولی همه چیز ساکته و جوابی نداره.
هنرمندانی مثل ادوارد هاپر توی نقاشیهاشون از خاکستری استفاده کردن تا حسِ تنهایی و بیمعنایی زندگی رو نشون بدن.
مثلاً توی نقاشی معروفش «نایتهاکس»، اون فضای خالی و نورِ کمرنگِ خیابونها دقیقاً همین حسِ درماندگی رو به بیننده منتقل میکنه.
مثل اینکه بگی: “همه چیز ادامه داره، ولی من ایستادم.”
درماندگی، اگر نت موسیقی بود…
حالا فرض کنید احساس درماندگی یه نتِ موسیقی بود.
حتماً اون نتِ “لا بم” میشد! این نت مثل صداییه که از تهِ دل میاد، یه صدای عمیق و سنگین که انگار همه چیز رو به سمت پایین میکشه.
وقتی این نت توی موسیقی میشنوی، یهو حس میکنی که نفسات سنگین میشه و دوست داری بنشینی و سکوت کنی.
مثل موسیقیِ سمفونی شماره ۶ از چایکوفسکی که بهش میگن «پاتتیک».
سمفونی پاتتیک (Symphony Pathétique) در واقع اسم مشهور سمفونی شماره ۶ اثر پیوتر ایلیچ چایکوفسکی، آهنگساز بزرگ روسیهست.
این سمفونی یکی از معروفترین و تأثیرگذارترین آثار موسیقی کلاسیکه و به خاطر احساسات عمیق و غمانگیزش شناخته میشه.
اسم “پاتتیک” به معنی “احساسی” یا “غمانگیز” هست و واقعاً با حال و هوای این سمفونی هماهنگه.
چند نکته جالب درباره سمفونی پاتتیک:
۱. ساختار سمفونی: این سمفونی چهار موومان داره، اما برخلاف سمفونیهای معمولی، موومان آخرش بسیار آرام و غمانگیز تموم میشه، که این یه چیز غیرمعموله. معمولاً سمفونیها با موومانهای شاد یا پرانرژی تموم میشن.
۲. احساسات شخصی چایکوفسکی: این سمفونی رو چایکوفسکی در آخرین سالهای زندگیش نوشت و خیلیها معتقدن که این اثر بازتابی از احساسات درونی و رنجهای شخصیش بوده.
حتی بعضیها فکر میکنن این سمفونی یه جور خداحافظی از دنیا بوده، چون چایکوفسکی کمی بعد از اجرای این سمفونی فوت کرد.
۳. موومان معروف: موومان اول این سمفونی خیلی معروفه و با ملودیهای زیبا و پراحساسش شنوندهها رو تحت تأثیر قرار میده. موومان آخر هم که بسیار آرام و غمانگیزه، حس پایان زندگی رو القا میکنه.
۴. واکنش مردم: وقتی این سمفونی برای اولین بار اجرا شد، بعضیها از پایان غمانگیزش شوکه شدن، اما به مرور زمان به یکی از محبوبترین آثار چایکوفسکی تبدیل شد.
این سمفونی مثل داستانِ زندگیِ کسیه که داره توی غم و درماندگی غرق میشه. هر نت انگار داره بهت میگه: “تو هم مثل منی، نه؟”
شعرها: وقتی درماندگی توی کلمات جا میگیره
1. حافظ و دلش که مشغول نبود!
“دل من در تدبیر عشق مشغول نباشد
حال من در قضا و قدر محول نباشد”
حافظ اینجا داره میگه: “من دیگه نمیتونم کاری کنم، حتی دلم هم دیگه به عشق فکر نمیکنه.”
این شعر مثل اون لحظهایه که دوست داری چیزی رو تغییر بدی، ولی حس میکنی همه چیز از دستت خارجه.
مثل اینکه بگی: “من که دیگه نمیتونم، حالا بقیه کارا با خدا.”
2. سعدی و غربتِ دلش
“چو من غریبی که به دشت غم زندگانی
به خدا که از این دشت به کوی دوست رسید”
سعدی اینجا داره از غربت و درماندگیش میگه.
مثل اون موقعی که توی زندگی گیر کردی و حس میکنی هیچکس نمیفهمه چقدر داری رنج میکشی.
ولی با این حال، سعدی یه جورایی داره به خودش یادآوری میکنه که: “باید صبر کنم، شاید روزی بهتر بشه.”
3. نیما و شبِ تاریکش
“همه شب سیاهی است و من منتظرم
تا از این تاریکی روزی روشنتر شود”
نیما توی این شعر داره میگه: “همه چیز تاریکه، ولی من منتظرم.”
این شعر مثل اون موقعیه که حس میکنی همه چیز از دستت خارجه، ولی بازم یه جورایی دوست داری امید داشته باشی. مثل اینکه بگی: “حالا که همه چیز سیاهه، شاید فردا نور بیاد.”
شعر از شاعران اروپایی
1. “The Waste Land” – T.S. Eliot (انگلیس)
“I will show you fear in a handful of dust.”
T.S. Eliot توی این شعر داره یه دنیای خرابشده رو نشون میده.
مثل اینکه بگه: “همه چیز نابود شد، حتی امیدها.” این شعر حسِ درماندگی رو توی یه دنیای پر از سردرگمی و خالیبودن نشون میده.
مثل اون موقعی که دوست داری یه معنی برای زندگی پیدا کنی، ولی همه چیز فقط خاکستری و بیمعنا به نظر میرسه.
شعر از شاعران روسی
2. “Silentium!” – Fyodor Tyutchev (روسیه)
“Be silent, hide away your feelings,
Let dreams remain unspoken.”
تویچف اینجا داره میگه: “سکوت کن، حرف نزن، چون هیچکس نمیفهمه.”
این شعر مثل اون موقعیه که دوست داری با کسی درد دلت رو در میون بذاری، ولی حس میکنی که همه چیز فقط تلختر میشه.
مثل اینکه بگی: “بهتره ساکت بمونم، چون حرف زدن فایدهای نداره.”
شعر از شاعران چینی
3. “Drinking Alone by Moonlight” – Li Bai (چین)
“I drink alone, for no friend is near.”
لیبای توی این شعر داره از تنهایی و درماندگیش میگه.
مثل اون موقعی که دوست داری با کسی کنارت باشه، ولی هیچکس نیست. مثل اینکه بگی: “من اینجام، ولی هیچکس نیست که کنارم باشه. پس بهتره با ماه گپ بزنم.”
شعر از شاعران ژاپنی
4. “A Poppy Blooms” – Koyoharu Gotouge (ژاپن)
“Even in the darkest night,
A poppy still blooms.”
این شعر مثل اون موقعیه که توی تاریکیترین لحظات زندگی، یه جرقهای از امید پیدا میکنی.
مثل اینکه بگی: “حالا که همه چیز سیاهه، شاید یه گل کوچیک بتونه نور بیاره.” این شعر درماندگی رو نشون میده، ولی با یه امید کوچیک توی دل.
شعر از شاعران آمریکایی
5. “The Road Not Taken” – Robert Frost (آمریکا)
“Two roads diverged in a wood, and I—
I took the one less traveled by.”
رابرت فراست توی این شعر داره میگه: “من راهی رو انتخاب کردم که کسی نرفته بود، ولی حالا نمیدونم درست بوده یا نه.”( اینجا یکم به پشیمانی اشاره داره، و خب پشیمانی هم مثل سرجهازی همراه هر تصمیم گیری ای هست)
این شعر مثل اون موقعیه که تصمیمی میگیری و بعد حس میکنی شاید اشتباه بوده. مثل اینکه بگی: “حالا که راهو رفتم، دیگه نمیتونم برگردم.”
شعر از شاعران آلمانی
6. “Wanderer’s Nightsong” – Johann Wolfgang von Goethe (آلمان)
“Over all the hilltops
Is quiet now.”
گوته توی این شعر داره از آرومی و سکوت طبیعت میگه، ولی این سکوت مثل اون لحظهایه که دوست داری یه صدایی بشنوی، ولی هیچکس نیست.
مثل اینکه بگی: “همه چیز آروم و ساکته، ولی من اینجام که منتظرم یه چیزی بشه، ولی هیچی نمیشه.”
۶. چگونه احساس درماندگی را درک کنیم؟
برای درک احساس درماندگی، ابتدا باید آن را به عنوان بخشی طبیعی از زندگی بپذیریم.
این احساس میتواند ناشی از شرایط خارج از کنترل ما باشد، مانند بیماری، از دست دادن عزیزان یا بحرانهای اجتماعی.
پذیرش این احساس به ما کمک میکند تا به جای جنگیدن با آن، راههایی برای مدیریت آن پیدا کنیم.
برای مثال، فردی که در مواجهه با بیماری احساس درماندگی میکند، میتواند با تمرکز بر چیزهایی که هنوز تحت کنترلش هستند، مانند رژیم غذایی یا ورزش، این احساس را کاهش دهد.
۷. راههای مقابله با احساس درماندگی
مقابله با احساس درماندگی نیازمند پذیرش، خودمراقبتی و حمایت اجتماعی است. ابتدا باید بپذیریم که این احساس طبیعی است و به دنبال راههایی برای کاهش آن باشیم.
برای مثال، تعیین اهداف کوچک و قابل دستیابی میتواند به بازگرداندن احساس کنترل کمک کند.
همچنین، صحبت با دوستان، خانواده یا مشاور میتواند حمایت عاطفی لازم را فراهم کند.
پژوهشهای اخیر نشان میدهند که تمرینهای ذهنآگاهی نیز میتوانند در کاهش احساس درماندگی مؤثر باشند.
مثلا، فردی که پس از سالها کار در یک شرکت، به دلیل کاهش نیرو اخراج شده بود، احساس درماندگی شدیدی را تجربه میکرد.
او با پذیرش این احساس و تعیین اهداف کوچک مانند بهروزرسانی رزومه و شرکت در دورههای آموزشی، توانست به تدریج احساس کنترل را بازگرداند.
در مورد دیگر، فردی که در یک رابطه ناسالم گیر کرده بود، با کمک مشاور و تمرین خودمراقبتی، توانست از این وضعیت خارج شود و زندگی جدیدی را شروع کند.
نتیجهگیری: درماندگی، پایان راه نیست
احساس درماندگی ممکن است طاقتفرسا به نظر برسد، اما پایان راه نیست.
با پذیرش این احساس، درک ریشههای آن و استفاده از راههای مقابله مناسب، میتوانیم به تدریج احساس کنترل و امید را بازگردانیم.
سایت روانفیکس با ارائه مطالب کاربردی و مبتنی بر پژوهشهای معتبر، همراه شماست تا زندگی روانی سالمتری داشته باشید.
به یاد داشته باشید، درماندگی بخشی از زندگی است، اما نحوه مواجهه با آن است که تفاوت را ایجاد میکند.
سوالات متداول
1. احساس درماندگی دقیقاً چیست؟
احساس درماندگی حالتی است که فرد احساس میکند هیچ کنترلی بر شرایط زندگی خود ندارد و قادر به تغییر وضعیت نیست.
2. ریشههای احساس درماندگی چیست؟
ریشههای این احساس میتواند شامل تجربیات گذشته، شرایط محیطی ناسالم و یا باورهای شخصی باشد.
3. چگونه میتوانم احساس درماندگی را تشخیص دهم؟
نشانههای این احساس شامل ناامیدی، بیانگیزگی، تسلیم شدن و کاهش اعتماد به نفس است.
4. آیا احساس درماندگی در فرهنگهای مختلف متفاوت است؟
بله، در برخی فرهنگها این احساس ضعف تلقی میشود، در حالی که در دیگران بخشی طبیعی از زندگی محسوب میشود.
5. چگونه میتوانم با احساس درماندگی مقابله کنم؟
راههای مقابله شامل پذیرش احساس، تعیین اهداف کوچک، حمایت اجتماعی و تمرین ذهنآگاهی است.