گفتوگوی صمیمی با والتر کانن: از کودکی تا نظریه هیجانات
در این مصاحبه دوستانه و خودمانی، با والتر کانن، دانشمند بزرگ روانشناسی و فیزیولوژی،
همراه میشویم تا از زندگی شخصی، دوران کودکی، روابط خانوادگی، دستاوردهای علمی و نظریههای مشهورش در مورد هیجانات و سیستم عصبی سمپاتیک بیشتر بدانیم.
این گفتوگو به شما کمک میکند تا با جنبههای کمتر شناختهشده زندگی این دانشمند بزرگ آشنا شوید.
دوران کودکی و خانواده
دیوید لترمن: والتر، خیلی ممنون که وقت گذاشتی و با ما همراه شدی. اول میخوام از دوران کودکیات برام بگی. چطور بود بزرگ شدن در پریری دو شین؟
والتر کانن: ممنونم دیوید. دوران کودکیام واقعاً خاص بود. پریری دو شین شهر کوچکی بود، اما خانوادهام همیشه به علم و دانش اهمیت میدادند.
پدرم مهندس بود و مادرم هم زنی فرهیخته که همیشه مرا به یادگیری تشویق میکرد. از همان بچگی به علوم طبیعی علاقه داشتم و این علاقه را مدیون خانوادهام هستم.
روابط با خواهر و برادران
دیوید لترمن: رابطهات با خواهر و برادرهایت چطور بود؟ رقابتی بین شما وجود داشت؟
والتر کانن: (با خنده) بله، ما خانوادهای پرجمعیت بودیم و همیشه رقابت سالمی بین ما وجود داشت.
اما این رقابت بیشتر به پیشرفت ما کمک میکرد. من و برادرانم همیشه سعی میکردیم از همدیگر چیزهای جدید یاد بگیریم.
این روابط نزدیک به من کمک کرد تا در زندگی شخصی و حرفهای خود تعادل را حفظ کنم.
معلمان و تأثیرات آموزشی
دیوید لترمن: از معلمهایت چیزی به یاد داری؟ کسی بود که تأثیر خاصی روی تو گذاشته باشد؟
والتر کانن: قطعاً! من معلمانی داشتم که نه تنها دانش علمی، بلکه شیوه تفکر و تحلیل را به من آموختند.
یکی از معلمانم همیشه میگفت: “والتر، علم فقط حفظ کردن نیست، بلکه فهمیدن و تحلیل کردن است.” این جمله همیشه با من بوده و پایهای برای تحقیقات بعدی من شد.
دیدگاهش به زندگی و ازدواج
دیوید لترمن: والتر، تو همیشه به زندگی با نگاهی مثبت نگاه میکنی. این دیدگاه از کجا میاد؟ و از ازدواجت با کورنلیا برام بگو.
والتر کانن: (با لبخند) من معتقدم هر چالش میتونه به فرصتی برای رشد تبدیل بشه.
این دیدگاه رو از خانوادهام یاد گرفتم. در مورد ازدواجم، کورنلیا نه تنها همسرم بود، بلکه بهترین حامی من هم بود. ما با هم خیلی چیزها رو تجربه کردیم و او در بسیاری از تحقیقاتم هم همراه من بود.
ازدواج با او یکی از نقاط عطف زندگیم بود.
فرزندان و زندگی خانوادگی
دیوید لترمن: از فرزندانت برام بگو. چطور تونستی بین کار علمی و زندگی خانوادگی تعادل برقرار کنی؟
والتر کانن: بله، ما چند فرزند داریم و من همیشه سعی میکردم وقت کافی براشون بذارم.
کار علمی خیلی وقتگیره، اما من همیشه به خانوادهام اهمیت میدادم. سعی میکردم بچههام رو به علم و دانش علاقهمند کنم و این کار رو با خوندن کتابهای علمی براشون شروع کردم.
دستاوردهای علمی در روانشناسی
دیوید لترمن: والتر، تو به خاطر کارهایت در روانشناسی و فیزیولوژی معروفی. میتونی کمی از دستاوردهای علمیات برام بگی؟
والتر کانن: البته! من اولین کسی بودم که از اشعه ایکس در مطالعات فیزیولوژیکی استفاده کردم.
این کار من رو به سمت کشفیات بزرگتری در زمینه سیستم عصبی و هیجانات سوق داد.
بعداً هم اصطلاحات “همایستایی” و “پاسخ جنگ یا گریز” رو مطرح کردم که امروز به عنوان پایههای روانشناسی مدرن شناخته میشن.
نظریه “هم ایستایی”
والتر کانن یه مفهوم جالب به نام “همئوستازی” یا “حالت پایدار” رو معرفی کرد.
این مفهوم میگه که بدن ما، با وجود اینکه از مواد ناپایداری ساخته شده، میتونه تعادل خودش رو حفظ کنه.
مثلاً، اعصاب ما به کوچکترین تحریکات انرژی واکنش نشون میدن و عضلات ما به سرعت به این تحریکات پاسخ میدن.
حتی بینی ما میتونه بوهایی رو تشخیص بده که خیلی خیلی رقیق شدن! یا چشم ما به مقدار خیلی کمی نور حساسه، حتی کمتر از اونی که یه فیلم عکاسی بتونه تشخیص بده.
اما این ناپایداری یه مشکلی هم داره: بدن ما خیلی سریع میتونه از تعادل خارج بشه. مثلاً اگر خون به مغز نرسه، حتی برای چند دقیقه، سلولهای مغزی میمیرن و دیگه برنمیگردن.
یا مثلاً اگر کسی غرق بشه یا برقگرفتگی شدید داشته باشه، ممکنه بدنش از نظر ظاهری سالم به نظر برسه، ولی دیگه زنده نشه. اینها نشون میدن که بدن ما چقدر شکنندهست.
با این حال، بدن ما یه توانایی خارقالعاده داره: میتونه خودش رو ترمیم کنه و تعادلش رو حفظ کنه.
این توانایی رو دانشمندان قدیم هم دیدن. مثلاً بقراط معتقد بود که بدن یه نیروی درمانکننده داره که وقتی تعادل به هم میریزه، فعال میشه و بدن رو به حالت عادی برمیگردونه.
دانشمندان جدیدتر هم این موضوع رو تأیید کردن. مثلاً یه فیزیولوژیست آلمانی به نام پفلوگر گفت: “هر نیازی که یه موجود زنده داره، خودش دلیل رفع اون نیاز هم هست.”
یا یه فیزیولوژیست بلژیکی به نام فردریک گفت: “موجودات زنده طوری طراحی شدن که هر اختلالی که پیش میاد، خودش باعث فعال شدن مکانیسمهای جبرانی میشه تا اون اختلال رو برطرف کنه.”
این توانایی بدن برای حفظ تعادل، حتی در شرایط سخت هم کار میکنه. مثلاً انسانها میتونن در دمای خیلی بالا یا خیلی پایین بدنشون رو در دمای طبیعی نگه دارن.
یا مثلاً وقتی یه نفر داره ورزش سنگین میکنه، بدنش به سرعت گرما و اسید لاکتیک تولید شده رو دفع میکنه تا به خودش آسیب نزنه.
این تواناییها نتیجه میلیونها سال تکامل هستن. موجودات زنده در طول زمان یاد گرفتن که چطور با شرایط محیطی سازگار بشن و تعادل خودشون رو حفظ کنن.
مثلاً قورباغهها نمیتونن آب بدنشون رو خوب حفظ کنن، به همین خاطر باید همیشه نزدیک آب باشن. اما خزندهها این مشکل رو حل کردن و میتونن حتی در بیابونهای خشک هم زندگی کنن.
پرندهها و پستانداران هم توانایی حفظ دمای بدنشون رو دارن، به همین خاطر میتونن حتی در زمستانهای سخت هم فعال باشن.
این مفهوم همئوستازی نه تنها برای بدن ما مهمه، بلکه میتونه الهامبخش سازمانهای اجتماعی و صنعتی هم باشه.
شاید بتونیم از روشهایی که بدن برای حفظ تعادل استفاده میکنه، برای بهبود سازمانهای بزرگ هم استفاده کنیم.
نظریه “جنگ یا گریز”
تصور کن در یک جنگل تاریک قدم میزنی. ناگهان صدای خشخش برگها را میشنوی و یک خرس بزرگ را میبینی که مستقیم به سمت تو میآید.
در این لحظه، بدن تو به طور خودکار وارد حالت “جنگ یا گریز” میشود. اما این حالت دقیقاً چیست و چطور کار میکند؟ بیا با هم این داستان را مرور کنیم.
مراحل پاسخ “جنگ یا گریز”
پاسخ “جنگ یا گریز” سه مرحله اصلی دارد:
- مرحله هشدار: در این مرحله، سیستم عصبی مرکزی فعال میشود و بدن تو را برای جنگیدن یا فرار کردن آماده میکند.
- مرحله مقاومت: بدن سعی میکند به حالت عادی برگردد و از فشار اولیه رها شود.
- مرحله فرسودگی: اگر این دو مرحله بارها و بارها تکرار شوند (مثلاً در شرایط استرس مزمن)، بدن احساس خستگی میکند و شروع به تحلیل رفتن میکند.
تاریخچه نظریه “جنگ یا گریز”
این نظریه اولین بار در دهه ۱۹۲۰ توسط والتر کانن، فیزیولوژیست آمریکایی، مطرح شد.
کانن متوجه شد که وقتی بدن با خطر مواجه میشود، یک سری واکنشهای سریع و زنجیرهای اتفاق میافتد که منابع بدن را برای مقابله با تهدید بسیج میکند.
چه اتفاقی در بدن میافتد؟
وقتی بدن وارد حالت “جنگ یا گریز” میشود، سیستم عصبی سمپاتیک فعال میشود و هورمونهایی مثل آدرنالین و کورتیزول ترشح میشوند. این هورمونها باعث میشوند:
- ضربان قلب و فشار خون افزایش یابد.
- تنفس سریعتر شود.
- عضلات منقبض شوند و آماده عمل باشند.
این تغییرات بدن را برای مقابله با خطر آماده میکنند. اما بعد از اینکه خطر برطرف شد، سیستم عصبی پاراسمپاتیک وارد عمل میشود و بدن را به حالت عادی برمیگرداند.
علائم فیزیکی پاسخ “جنگ یا گریز”
وقتی بدن در این حالت قرار میگیرد، ممکن است علائم زیر را تجربه کنی:
- گشاد شدن مردمک چشمها (برای دیدن بهتر محیط اطراف).
- رنگ پریدگی یا برافروختگی پوست
- تپش قلب و تنفس سریع.
- لرزش بدن.
فواید و معایب پاسخ “جنگ یا گریز”
این پاسخ هم فوایدی دارد و هم معایبی:
- فواید: به بدن کمک میکند تا در شرایط خطر سریعتر عمل کند و جان خود را نجات دهد. همچنین میتواند در موقعیتهای استرسزا (مثل امتحان یا سخنرانی) عملکرد تو را بهبود بخشد.
- معایب: اگر این پاسخ بارها و بارها فعال شود (مثلاً در شرایط استرس مزمن)، میتواند به سلامت جسمی و روانی آسیب برساند و باعث مشکلاتی مثل خستگی مزمن، افسردگی، یا بیماریهای قلبی شود.
چطور با پاسخ “جنگ یا گریز” مقابله کنیم؟
اگر احساس میکنی بدن تو بیش از حد در این حالت قرار میگیرد، میتوانی از روشهای زیر برای آرامسازی استفاده کنی:
- تمرین تنفس عمیق.
- ورزش منظم.
- خواب کافی.
- تمرین تکنیکهای آرامسازی مثل مدیتیشن.
جمعبندی
پاسخ “جنگ یا گریز” یک مکانیسم طبیعی بدن است که برای محافظت از ما در برابر خطرات طراحی شده است.
اما اگر بیش از حد فعال شود، میتواند به سلامت ما آسیب برساند. با یادگیری روشهای آرامسازی، میتوانیم این پاسخ را بهتر مدیریت کنیم و زندگی سالمتری داشته باشیم.
پس دفعه بعد که احساس ترس یا استرس کردی، یادت باشد: این فقط بدن توست که میخواهد از تو محافظت کند! 😊
نظریه هیجانات
دیوید لترمن: در مورد نظریه هیجاناتت برام بیشتر توضیح میدی؟
والتر کانن: بله، در نظریه هیجانات من بیان کردم که هیجانات ناشی از تغییرات فیزیولوژیکی در بدن هستند.
این تغییرات به صورت خودکار و توسط سیستم عصبی سمپاتیک کنترل میشن. این نظریه به ما کمک میکنه تا بفهمیم چطور بدن ما به موقعیتهای استرسزا واکنش نشون میده.
تصور کن در یک جنگل قدم میزنی. ناگهان چشمات به یک مار میافتد. در همان لحظه، دو چیز همزمان اتفاق میافتد:
۱. احساس ترس میکنی.
۲. قلبت تند میزند و بدنت شروع به لرزیدن میکند.
حالا سوال اینجاست: آیا این ترس بود که باعث شد قلبت تند بزند؟ یا تند زدن قلب باعث شد بترسی؟
نظریه کانن-بارد میگوید: نه! این دو اتفاق همزمان و مستقل از هم رخ میدهند. یعنی ترس و تپش قلب هر دو در یک لحظه و بدون اینکه یکی باعث دیگری شود، اتفاق میافتند.
داستان مغز: نقش تالاموس
حالا بیا ببینیم این اتفاق چطور در مغز رخ میدهد. مغز ما مثل یک فرمانده بزرگ عمل میکند و هر بخش آن وظیفه خاصی دارد.
– تالاموس: این بخش کوچک مغز مثل یک پستچی است. وقتی چشمات مار را میبیند، تالاموس این اطلاعات را دریافت میکند و به دو بخش دیگر میفرستد:
۱. به آمیگدالا (مرکز احساسات قوی مثل ترس).
۲. به سیستم عصبی (که کنترل واکنشهای بدنی مثل تپش قلب را دارد).
پس تالاموس همزمان دو دستور میدهد:
– به آمیگدالا: “بترس!”
– به سیستم عصبی: “قلب را تندتر کن!”
و اینجاست که همزمان هم میترسی و هم قلبت تند میزند.
مقایسه با نظریههای دیگر
کانن و بارد این نظریه را در سال ۱۹۲۷ ارائه کردند تا با نظریه قدیمیتری به نام جیمز-لانگ مقابله کنند.
نظریه جیمز-لانگ میگوید اول بدن واکنش نشان میدهد (مثلاً قلبت تند میزند) و بعد تو احساس ترس میکنی. اما کانن و بارد گفتند: “نه! این دو همزمان اتفاق میافتند.”
مثالهای واقعی از زندگی روزمره
۱. مصاحبه شغلی:
– فکر کردن به مصاحبه همزمان باعث میشود هم احساس نگرانی کنی و هم عضلاتت سفت شوند.
۲. خرید خانه جدید:
– وقتی خانه جدیدت را میبینی، هم احساس خوشحالی میکنی و هم اشکهایت جاری میشوند.
۳. جدایی والدین:
– یک کودک وقتی میفهمد والدینش جدا میشوند، هم احساس غم و عصبانیت میکند و هم معدهاش ناراحت میشود.
نقدهای وارد به نظریه کانن-بارد
بعضی دانشمندان میگویند این نظریه نقش دیگر بخشهای مغز مثل قشر مغز را کماهمیت جلوه داده است.
همچنین، تحقیقات نشان دادهاند که گاهی اوقات واکنشهای بدنی میتوانند روی احساسات تأثیر بگذارند. مثلاً اگر لبخند بزنی، حتی اگر غمگین باشی، کمکم احساس شادی میکنی.
نتیجهگیری: چرا این نظریه مهم است؟
نظریه کانن-بارد یکی از اولین نظریههایی بود که نشان داد احساسات و واکنشهای بدنی میتوانند همزمان و مستقل از هم اتفاق بیفتند.
این نظریه به ما کمک میکند تا بهتر بفهمیم چطور در موقعیتهای مختلف هم از نظر احساسی و هم از نظر جسمی واکنش نشان میدهیم.
پس دفعه بعد که ترسیدی یا خوشحال شدی، یادت باشد: مغزت همزمان هم به احساساتت و هم به بدنت دستور میدهد! 😊
نقطه عطف زندگی
دیوید لترمن: والتر، فکر میکنی نقطه عطف زندگیت چی بوده؟
والتر کانن: نقطه عطف زندگیم زمانی بود که برای اولین بار از اشعه ایکس در مطالعات فیزیولوژیکی استفاده کردم.
این کار من رو به سمت کشفیات بزرگتری در زمینه سیستم عصبی و هیجانات سوق داد و مسیر زندگیم رو تغییر داد.
روابط با همکاران
دیوید لترمن: رابطهات با همکارانت چطور بود؟ مثلاً با ایوان پاولوف یا زیگموند فروید؟
والتر کانن: (با خنده) بله، من با بسیاری از همکارانم رابطهای صمیمی داشتم. پاولوف و فروید هر دو تأثیر زیادی روی کارهایم داشتند.
البته گاهی اختلاف نظرهای علمی هم بین ما وجود داشت، اما این اختلافات هرگز به کدورت منجر نمیشد. ما همیشه سعی میکردیم از همدیگر یاد بگیریم.
جمعبندی
دیوید لترمن: والتر، خیلی ممنون از اینکه وقت گذاشتی و با ما همراه شدی. حرف آخرت رو میخوای به مخاطبان ما بگی؟
والتر کانن: ممنونم دیوید. فقط میخوام بگم که علم و دانش میتونه زندگیها رو تغییر بده، اما مهمتر از اون، اینه که به خانواده و دوستانمون اهمیت بدیم.
تعادل بین کار و زندگی شخصی خیلی مهمه و من همیشه سعی کردم این تعادل رو حفظ کنم.
۱. والتر کانن کیست؟
والتر کانن یک دانشمند برجسته در زمینه روانشناسی و فیزیولوژی بود که اصطلاحات “همایستایی” و “پاسخ جنگ یا گریز” را مطرح کرد.
۲. نظریه هیجانات والتر کانن چیست؟
نظریه هیجانات کانن بیان میکند که هیجانات ناشی از تغییرات فیزیولوژیکی در بدن هستند و توسط سیستم عصبی سمپاتیک کنترل میشوند.
۳. مهمترین دستاوردهای علمی والتر کانن چه بودند؟
کانن اولین کسی بود که از اشعه ایکس در مطالعات فیزیولوژیکی استفاده کرد و همچنین نظریههای مهمی در مورد سیستم عصبی سمپاتیک ارائه داد.
۴. رابطه والتر کانن با همکارانش چگونه بود؟
کانن با بسیاری از همکارانش مانند ایوان پاولوف و زیگموند فروید رابطهای صمیمی داشت، اگرچه گاهی اختلاف نظرهای علمی بین آنها وجود داشت.
۵. نقطه عطف زندگی والتر کانن چه بود؟
نقطه عطف زندگی کانن زمانی بود که برای اولین بار از اشعه ایکس در مطالعات فیزیولوژیکی استفاده کرد و مسیر تحقیقاتش را تغییر داد.