سو استفاده جنسی از کودکان و مشکلات در بزرگسالی ؛ آری یا خیر ؟!
تعرض جنسی در دوران کودکی و آسیب در بزرگسالی
یکی از سوالاتی که همیشه در ارتباط با تعرض جنسی میشود. تاثیر آن آسیب در بزرگسالی این فرد است.
اخیرا مقاله ای پر حاشیه را که نتیجه آن حاشیه های فراوانی رو در سطح جهانی ایجاد کرد رو میخوندم و تصمیم گرفتم با شما اصل داستان و تحلیل کامل ماجرا رو با شما به اشتراک بگذارم.
آیا قربانی سو استفاده جنسی شدن در دوران کودکی به بروز مشکلاتی در دوران بزرگسالی منجر میشود؟
در سال 1998 ، مقاله ای تحت عنوان ” بررسی فراتحلیلی پیامدهای مفروض مورد سواستفاده جنسی واقع شدن کودکان در مطالعات صورت گرفته روی دانشجویان”
از سه روانشناسی به نام های بروس ریند ، فیلیپ تروموویچ و رابرت باوسرمن در نشریه بولتن روانشناسی به چاپ رسید .
بررسی فراتحلیل یعنی اینکه تحقیقاتی با همین عنوان رو توسط دانشمندان مختلف رو بررسی میکنند.
هدف مولفان این مقاله مشخص ساختن این مسئله بود که آیا مورد سو استفاده جنسی واقع شدن در دوران کودکی،موجب آسیبهای روانی شدید و دراز مدتی در مردان و زنان میشود یا نه.
آنها ۵۹ مورد از بررسیهایی را که در این زمینه روی دانشجویان صورت گرفته بود مرور کردند.
ریند و همکارانش با فراتحلیل این بررسیها به این نتیجه رسیدند که به طور متوسط، سازگاری دانشجویانی که سابقه سو استفاده جنسی در دوران کودکی داشتند اندکی کمتر از دانشجویانی بود که چنین سابقهای نداشتند
اما اغلب دانشجویانی که سابقه سو استفاده جنسی شدن در دوران کودکی را داشتند به خانوادههای آشفته تعلق داشتند
و با توجه به این مسئله نمیتوان گفت که سابقه سوء استفاده جنسی شدن در دوران کودکی به تنهایی و مستقل از آشفتگی فضای خانواده سبب بروز مشکلات سازگاری شده است
در مجموع مؤلفان این مقاله اینطور نتیجه گرفتند که آسیبهای روانی ناشی از سو استفاده جنسی شدن در دوران کودکی آنقدرها هم که تصور میشود شدید یا دراز مدت نیستند.
مناقشات مربوط به تعرض جنسی کودکان
این مقاله سبب برپا شدن مناقشهای شد که چندین سال ادامه پیدا کرد.اکثر مردم تصور میکنند که سوء استفاده جنسی از کودکان به سبب آسیبهای دراز مدتی که در پی دارد بد است.
اما نتایج این بررسی نشان میداد که پدیده مذکور،آسیبهای روانی این چنینی در پی ندارد.
به همین علت بسیاری از مردم نیز،که از نتایج بررسی مذکور مبنی بر اینکه قربانی سو استفاده جنسی شدن در دوران کودکی خیلی هم عوارض بدی در پی ندارد به خشم آمده بودند و وارد مناقشه مذکور شدند.
روانکاوی و تعرض جنسی کودکان
مقاله ریند و همکارانش،البته به دلایل دیگر،خشم گروههای دیگری را نیز برانگیخته بود.
روانکاوان با این فرد که مشکلات روانی در دوران بزرگسالی اغلب در آسیبهای دوران کودکی ریشه دارند،نتایج پژوهش ریند و همکارانش را که مدعی شده بودند که بین بروز مشکلات سازگاری در دوران بزرگسالی و قربانی سو استفاده جنسی شدن در دوران کودکی رابطه چندانی وجود ندارد و با ادعای خود این فرضیه اساسی روانکاوی را زیر سوال میبردند مورد انتقاد قرار گرفتند.
سازمانهایی که مدافع بچه بازی (ارتباط جنسی بین بزرگسالان و کودکان) هستند در وب سایتهای خود به یافتههای پژوهش ریند استناد کردند و آن را موید صحت دیدگاهشان در قبال روابط جنسی بین بزرگسالان و کودکان تلقی کردند.
انجمن روانشناسی آمریکا و بیانیه بر علیه نتیجه مقاله
در سال ۱۹۹۹ انجمن روانشناسی آمریکا که ناشر بولتن روانشناسی است با انتشار بیانیهای اعلام کرد که به هیچ وجه عمل بچه بازی را تایید نمیکند و معتقد است که سوء استفاده جنسی از کودکان عمل نادرستی است که برای قربانیانش آسیب زا است.
مجلس نمایندگان آمریکا نیز در سال ۱۹۹۹ با تنظیم قطعنامهای در محکومیت پژوهش ریند و همکارانش رابطه جنسی میان بزرگسالان و کودکان را عملی ذاتاً توهین آمیز و مخرب دانست که این قطعنامه در مجلس سنا نیز با اکثریت آرا به تصویب رسید.
انتقادات در مورد مقاله ریند و همکارانش
حالا سوال اینجاست که در پرتویی مناقشه درباره پژوهش ریند و همکارانش چه میتوان گفت؟
آنها با این پژوهش این باور رایج را زیر سوال بردند که رابطه جنسی با کودکان عملی آسیب رسان است و به بروز مشکلاتی دراز مدت میانجامد .
در اکثر جوامع دنیا رابطه جنسی بزرگسالان با کودکان عملی نادرست و ناشایست به شمار میرود.
اما ریند و همکارانش با این ادعا که چنین رابطهای خیلی هم آسیب رسان نیست نادرستی آن را زیر سوال بردند.
به عبارت دیگر وقتی این عمل پیامدهای آسیبزایی ندارد قاعدتاً نادرست هم نیست.
در ضمن این پژوهشگران در تفسیر نتایج حاصل از مطالعهشان بی پروا عمل کردند،
مثلاً مدعی شدند که نباید هنگام صحبت در مورد سو استفاده جنسی از کودکان کلماتی همچون قربانی یا مرتکب یا حتی سوء استفاده را به کار برد چون این کلمات بیشتر از آنکه جنبه علمی داشته باشند بار اخلاقی دارند
انتقاد های روش شناختی و تفسیری
انتقادهای وارد بر مقاله ریند به همکارانش به دو دسته روش شناختی و تفسیری تقسیم میشود
یکی از انتقادهای روانشناختی این است که پژوهش مذکور روی نمونهای از دانشجویان انجام گرفته و عیب استفاده از چنین نمونهای آن است که آن دسته از قربانیان سوء استفاده جنسی از کودکان را در بر نمیگیرد که آسیب دیدگیشان آنقدر شدید بوده که نتوانستهاند به دانشگاه راه بیابند
همچنین برای مثال این امکان را نیز نباید از ذهن دور داشت که احتمال ترک تحصیل دانشجویانی که سابقه سوء استفاده جنسی در کودکی دارند بیشتر از دانشجویانی است که چنین سابقهای ندارند.
به سبب آنکه افراد غیر دانشجو را در نمونه پژوهش لحاظ نکردند احتمالاً اثرهای سو استفاده جنسی در کودکان بر سازگاری بزرگسالان را بسیار کمتر از حد واقعیشان برآورد کردند
انتقاد روش شناختی دیگر به کلی بودن تعریف عملیاتی در این پژوهش مربوط میشود که دامنهای از مواجه بودن یا اجبار به رابطه جنسی تا طرح پیشنهاد چنین رابطهای را در بر میگیرد
شاید علت آنکه این پژوهش نشان میدهد که قربانی سوء استفاده جنسی تاثیر چندانی بر سازگاری ندارد؛
ناشی از این مسئله باشد که در تعریف قربانی سو استفاده جنسی شدن در کودکان حتی موارد سو استفاده خفیف نظیر طرح پیشنهاد رابطه جنسی بدون آنکه چنین رابطهای واقعاً به وقوع پیوندد نیز لحاظ شده است
آخرین انتقاد روش شناختی وارد بر بررسی ریند و همکارانش این است که اکثر بررسیهایی که مورد تحلیل آنها واقع شدهاند بر دادههای حاصل از گزارشهای شخصی دانشجویان مبتنی بود که گذشته نگر هستند
بهتر بود آنها در بررسی خود از طرحی آینده نگر استفاده میکردند، یعنی کودکانی را که به تازگی مورد سوء استفاده جنسی قرار گرفته بودند شناسایی میکردند
و آنها را تا دوران بزرگسالی پیگیری میکردند و در آن هنگام،سازگاری آنها را ارزیابی میکردند و نتایج را با یک گروه گواه متشکل از افرادی که قربانی سو استفاده جنسی نشده بودند،مقایسه میکردند.
به این مدل تحقیقات ، تحقیقات طولی گفته میشه
همچنین،ریند و همکارانش میتوان از نظر نحوه تعبیر و تفسیر یافتههای این پژوهش،انتقاداتی وارد کرد.
مثلاً آنها میگویند که چون قربانی سو استفاده جنسی شدن اغلب در خانوادههای آشفته رخ میدهد، نمیتوان مشکلات سازگاری را ناشی از آن دانست.
به عبارت دیگر،ممکن است افرادی که در خانوادههای آشفته بزرگ شدهاند یعنی افرادی که به طرق دیگر مورد بدرفتاری یا بیتوجهی قرار گرفتهاند،به شدت در معرض تعارض بودند،با بیماری روانی دست و پنجه نرم کردند،و…
صرف نظر از اینکه مورد سو استفاده جنسی شدن در کودکان قرار گرفته یا نگرفته باشند بیشتر در معرض خطر دچار شدن به مشکلات سازگاری باشند.
ریند و همکارانش به این نکته توجه نکردهاند که ممکن است آشفتگی خانواده ناشی از قربانی سوء استفاده شدن جنسی کودکان یا پیامد آن باشد.
از آنجا که اکثر بررسیهای صورت گرفته در این زمینه بر گزارشهای شخصی که گذشته نگرند ،مبتنی بوده اند،نمیتوان با اطمینان گفت که کدام یک از این دو تفسیر در رابطه موجود میان آشفتگی خانوادگی و قربانی جنسی کودک شدن درست است.
انتقاد تفسیری دیگر به استفاده این پژوهشگران از واژه اندک در توصیف رابطه میان قربانی جنسی کودک شدن و مشکلاتی در سازگاری نظیر اضطراب، افسردگی، خودکشی، طلاق یا بدبینی مربوط میشود
این مقالات رو بخونید براتون میتونه جالب باشه :
۷ اثر مهم طلاق بر نوجوانان | تاثیر طلاق بر نوجوان
خودکشی و راه های جلوگیری از آن
درست است که اندازه اثر به دست آمده در این بررسی تحلیلی با مفهوم آماری اندک تناسب دارد اما حتی اندازه اثر اندک نیز پیامدهای بسیار مهمی در پی دارد و بر افراد زیادی تاثیر میگذارد.
علاوه بر این،ممکن است که در افراد مختلف،شدت نشانههای مختلف بالا باشد و نشانهها از فردی به فرد دیگر تفاوت کنند که در این صورت،علی رغم آنکه خود افراد عوارض شدیدی را متحمل میشوند،میانگین شدت هر یک از این نشانهها در کل جمعیتی که قربانی سو استفاده جنسی شدهاند زیاد نخواهد بود.
در چنین شرایطی اندازه اثر آماری اهمیت بالینی مسئله را نشان نمیدهد و گمراه کننده است.
آخرین انتقاد تفسیری که میتوان به پژوهش ریند و همکارانش وارد کرد این است که آنها با طرح این ادعا که خیلی هم آسیب زا نیست باعث میشوند قبح اخلاقی این عمل از بین برود.
اما این طرز تلقی به مانند یک سراشیبی خطرناک است،چون از این منظر فقط اعمالی نادرست تلقی میشوند که خطرناک و آسیب رسان باشند.
چنین تصوری،به جای آنکه مبتنی بر معیارهای اخلاقی باشد،مبتنی بر معیارهای علمی است،و باید توجه داشت که کار علم صرفاً اثبات وجود رابطه است نه تصمیم گیری درباره درست یا غلط بودن امور.
معیار درست یا غلط بودن چیست ؟
سرانجام،سوالی که باقی میماند این است که معیار درست یا غلط بودن چیست؟
به لحاظ قانونی،معیار درست یا غلط بودن هنجارهای اجتماعی است.
بدین معنا که اکثر مردم چه چیز را درست و چه چیزی را غلط میدانند.
و ما نیز باید برای تصمیم گیری درباره درست یا غلط بودن چیزی، به هنجارها و باورهای اجتماعی متکی باشیم.
در این مورد نیز،باور رایج در اجتماع بر این است که کودکان قادر به تصمیمگیری منطقی و آگاهانه نیستند.
مثلا در آمریکا کودکان اجازه ندارند مبادلات مالی انجام دهند، در مورد رفتن یا نرفتن به مدرسه تصمیم بگیرند، داوطلب شرکت در پژوهشها شوند، برای قرار گرفتن تحت درمانهای پزشکی اعلام موافقت کنند یا سیگار و الکل مصرف کنند.
و به همه اینها این مورد را نیز باید اضافه کرد که از نظر اجتماع کودکان اجازه برقراری رابطه جنسی را ندارند.
مبنای اخلاقی این نکته که به لحاظ اجتماعی، کودکان از برقرار کردن رابطه جنسی منع میشوند، این است که آنها به سبب آنکه آگاهی چندانی درباره روابط جنسی ندارند و در صورتی که از سوی فردی بزرگسال تحت فشار قرار گیرند آنقدر آزادی ندارند که بتوانند به میل خود درخواست او را بپذیرند یا رد کنند،نمیتوانند درباره برقرار کردن یا برقرار نکردن چنین روابطی تصمیم بگیرند.
از آنجا که در جامعه عقیده بر این است که کودکان توانایی اتخاذ تصمیمات مهم را ندارند لازم است از آنها در برابر افرادی که قصد دارند از این ناتوانی آنها سو استفاده کنند حمایت شود.
از این منظر یافتههای مقاله ریند و همکارانش با درست یا نادرست بودن سو استفاده جنسی کودکان ارتباطی ندارد.
بنابراین میتوان گفت که اکثر افرادی که این مقاله را مورد انتقاد قرار دادند علی رغم مشکلات روش شناختی پژوهش مذکور،در پی سانسور کردن یافتههای آن نبودند بلکه بحثشان بر سر این بوده که این پژوهشگران معیار علمی را جایگزین معیار اخلاقی کردند و آسیب زا بودن را با نادرست بودن اشتباه گرفتند