رویدادهای تاریخ روانشناسی 5 مه
رویدادهای تاریخ روانشناسی 5 مه: روزی پر از تحولات فکری و عملی
فهرست مطالب
- مقدمه: چرا 5 مه در تاریخ روانشناسی مهم است؟
- کارل مارکس: فیلسوفی که نگاه ما به جامعه و رفتار را تغییر داد
- ریموند دوج و ابزار تست چشم: پیشگامی در روانشناسی تجربی
- پاول ام. فیتس: مهندسی انسان و روانشناسی هوانوردی
- هارولد ای. گولیشیان: از درمان چندوجهی تا سیستمهای زبانی مشارکتی
- تأسیس صندوق تحقیقات رفتار: نگاهی به ریشههای روانشناسی کودک
- اولین کنگره بینالمللی بهداشت روان: گامی بزرگ برای سلامت روان جهانی
- تأسیس انجمن روانشناسی ویرجینیای غربی: رشد حرفه روانشناسی در آمریکا
- والتر فریمن و پایان لوبوتومی: یک نقطه عطف تلخ در تاریخ روانپزشکی
- اولین نشست ملی انجمن روانشناسی دانشجویان سیاهپوست: صدایی برای تنوع و عدالت
- تصمیم PARC: تضمین دسترسی آموزشی برای کودکان با نیازهای ویژه
- کتاب “پردازش اطلاعات انسانی”: تحولی در روانشناسی شناختی
- پرونده لاکهارت علیه مککری: روانشناسی در دادگاه عالی
- تأسیس فدراسیون بینالمللی آموزش روانکاوی: آینده روانکاوی
- درسهایی از رویدادهای 5 مه برای روانشناسی امروز
- جمعبندی: تأمل در مسیر پر پیچ و خم روانشناسی
تا به حال به این فکر کردهاید که تاریخ چقدر پر از لحظات کلیدی است که مسیر آینده را شکل میدهند؟
گاهی اوقات، یک روز خاص در تقویم میتواند مجموعهای از رویدادها را در خود جای دهد که هر کدام به تنهایی تأثیر عمیقی بر یک حوزه علمی داشتهاند. امروز میخواهیم با هم سفری به گذشته داشته باشیم و ببینیم که چگونه رویدادهای تاریخ روانشناسی 5 مه، این حوزه جذاب و پیچیده را تحت تأثیر قرار دادهاند.
وقتی به این تاریخ نگاه میکنیم، با مجموعهای از اتفاقات روبرو میشویم که از تولد متفکران بزرگ گرفته تا تأسیس سازمانهای مهم و حتی تصمیمات قانونی تأثیرگذار را شامل میشوند. همراه من باشید تا این روز خاص را از منظر روانشناسی بررسی کنیم.
کارل مارکس: فیلسوفی که نگاه ما به جامعه و رفتار را تغییر داد
شاید در نگاه اول، نام کارل مارکس (Karl Marx) برای شما یادآور اقتصاد و فلسفه سیاسی باشد، نه روانشناسی.
اما وقتی عمیقتر نگاه میکنیم، میبینیم که تولد او در 5 مه 1818، به طور غیرمستقیم تأثیر قابل توجهی بر درک ما از رفتار انسانی در بستر اجتماعی و اقتصادی داشته است.
مارکس معتقد بود که ساختارهای اقتصادی زیربنای روابط اجتماعی و در نتیجه رفتار افراد هستند.
او نظریه “ماتریالیسم تاریخی” را مطرح کرد که نشان میداد چگونه تغییرات در ابزار تولید و روابط اقتصادی، باعث تحولات اجتماعی و فرهنگی میشوند.
این دیدگاه، اگرچه مستقیماً روانشناختی نبود، اما راه را برای ظهور رشتههایی مانند روانشناسی اجتماعی، روانشناسی کار، و حتی روانشناسی سیاسی هموار کرد. در واقع، بسیاری از روانشناسان اجتماعی بعدی، برای درک تأثیر فقر، نابرابری، و ساختارهای قدرت بر روان و رفتار فردی و گروهی، به ایدههای مارکس رجوع کردهاند.
تأکید او بر اهمیت بستر مادی و اجتماعی در شکلگیری آگاهی و رفتار، یک نقطه عزیمت مهم برای تفکر درباره انسان بود که فراتر از نگاه صرفاً فردی یا زیستی میرفت.
بنابراین، در میان رویدادهای تاریخ روانشناسی 5 مه، تولد مارکس یک یادآوری مهم است که روانشناسی نمیتواند از نیروهای بزرگتر اجتماعی و اقتصادی که بر زندگی ما حاکم هستند، جدا باشد.
ریموند دوج و ابزار تست چشم: پیشگامی در روانشناسی تجربی
در 5 مه 1908، روانشناس برجسته، ریموند دوج (Raymond Dodge)، موفق به دریافت حق اختراع ایالات متحده به شماره 886772 برای “دستگاه تست چشم” خود شد. این دستگاه یک نمونه اولیه و مهم برای اندازهگیری حدت بینایی و آستیگماتیسم بود.
جالب است بدانید که این دستگاه برای اولین بار به صورت عمومی در 14 مه 1907، یعنی حدود یک سال قبل از ثبت اختراع، در انجمن علمی میدلتاون (ماساچوست) به نمایش درآمده بود. کار ریموند دوج عمدتاً بر روی ادراک بینایی و حرکات چشم متمرکز بود. او یکی از پیشگامان استفاده از روشهای دقیق و ابزارهای مکانیکی در روانشناسی تجربی بود. دستگاه او نشاندهنده تمایل فزاینده روانشناسان در آن زمان به اندازهگیریهای عینی و کمی در مطالعه فرآیندهای ذهنی بود.
این نوع ابزارها، پایهای برای توسعه دستگاههای پیچیدهتر در آینده برای مطالعه بینایی، توجه و سایر فرآیندهای شناختی فراهم کردند. اختراع دوج در میان رویدادهای تاریخ روانشناسی 5 مه، اهمیت ابزارسازی و روششناسی دقیق در پیشبرد دانش روانشناسی را به ما یادآوری میکند.
این نشان میدهد که چگونه نوآوریهای فنی میتوانند به روانشناسان کمک کنند تا پدیدههای پیچیده ذهنی را با دقت بیشتری مورد بررسی قرار دهند.
پاول ام. فیتس: مهندسی انسان و روانشناسی هوانوردی
5 مه 1912، روز تولد پاول ام. فیتس (Paul M. Fitts) است، شخصیتی که نقش مهمی در توسعه حوزه روانشناسی مهندسی انسان (Human Engineering Psychology) ایفا کرد. فیتس یک پیشگام در طراحی تجهیزات هوانوردی و همچنین کاربرد نظریه اطلاعات در مطالعه محرکهای بینایی بود. کار او در دوران جنگ جهانی دوم و پس از آن، به شدت بر بهبود طراحی کابین خلبانها و سایر تجهیزات پیچیده تأثیر گذاشت تا خطاهای انسانی کاهش یابد و عملکرد افزایش یابد.
نظریه معروف او، “قانون فیتس” (Fitts’s Law)، یک مدل پیشبینیکننده حرکت انسان است که رابطه بین سرعت و دقت حرکت را در هنگام هدفگیری نشان میدهد. این قانون نه تنها در طراحی تجهیزات فیزیکی، بلکه در طراحی رابطهای کاربری کامپیوتری و دستگاههای الکترونیکی نیز کاربرد فراوانی پیدا کرده است. فیتس نشان داد که چگونه میتوان اصول روانشناسی را مستقیماً برای حل مشکلات عملی در دنیای واقعی به کار برد. او پلی بین تحقیقات آزمایشگاهی و نیازهای صنعتی و نظامی ایجاد کرد. تولد او در میان رویدادهای تاریخ روانشناسی 5 مه، اهمیت روانشناسی کاربردی و نقش آن در بهبود زندگی روزمره و عملکرد انسان را برجسته میکند. کار او الهامبخش نسلهای بعدی روانشناسان مهندسی و طراحان رابط کاربری بوده است.
هارولد ای. گولیشیان: از درمان چندوجهی تا سیستمهای زبانی مشارکتی
در 5 مه 1924، هارولد ای. گولیشیان (Harold A. Goolishian) متولد شد. گولیشیان نقش محوری در تیمی داشت که در دهه 1950 “درمان چندوجهی” (multiple impact therapy) را توسعه دادند. این یکی از اولین پروژههای خانوادهدرمانی بود که بودجه فدرال دریافت کرد و نشاندهنده حرکت به سمت در نظر گرفتن خانواده به عنوان یک سیستم درمانی بود. اما سهم بزرگتر گولیشیان در روانشناسی، به ویژه در حوزه رواندرمانی، از علاقه عمیق او به معانی ارتباطی در زبان نشأت میگیرد.
این علاقه منجر به توسعه “رویکرد سیستمهای زبانی مشارکتی” (collaborative language systems approach) در رواندرمانی شد. در این رویکرد، درمانگر و مراجع به عنوان همکارانی در نظر گرفته میشوند که با هم به بررسی و بازسازی داستانها و معانیای میپردازند که مراجع از تجربیات خود میسازد. تأکید بر زبان، گفتگو و روایت درمانی، تأثیر قابل توجهی بر حوزه خانوادهدرمانی و درمانهای روایتی گذاشت. گولیشیان معتقد بود که مشکلات در زبان و گفتگو ساخته میشوند و از طریق گفتگو نیز میتوان آنها را حل کرد. تولد او در میان رویدادهای تاریخ روانشناسی 5 مه، اهمیت رویکردهای سیستمی و روایتی در درمان را به ما یادآوری میکند و نشان میدهد که چگونه تمرکز بر زبان میتواند ابعاد جدیدی به فرآیند درمان ببخشد. این رویکرد بر توانمندی مراجع و نقش فعال او در فرآیند تغییر تأکید دارد.
تأسیس صندوق تحقیقات رفتار: نگاهی به ریشههای روانشناسی کودک
5 مه 1926، شاهد تأسیس “صندوق تحقیقات رفتار” (Behavior Research Fund) در موسسه تحقیقات نوجوانان (Institute for Juvenile Research – IJR) در شیکاگو بود. این موسسه در سال 1909 توسط روانپزشک ویلیام هیلی (William Healy) و خانم دبلیو. اف. دامر (Mrs. W. F. Dummer) تأسیس شده بود و در ابتدا “موسسه روانپزشکی نوجوانان” نام داشت. در سال 1914، دادگاه نوجوانان شهرستان کوک (Cook County Juvenile Court) اداره این موسسه را بر عهده گرفت.
ویلیام هیلی، گریس فرنالد (Grace Fernald) و آگوستا برونر (Augusta Bronner) از پیشگامان تحقیقات در زمینه بزهکاری نوجوانان در این موسسه بودند. تأسیس صندوق تحقیقات رفتار، نشاندهنده سرمایهگذاری جدیتر بر روی تحقیقات علمی در زمینه رفتار و روانشناسی کودکان و نوجوانان، به ویژه آنهایی که با مشکلات قانونی یا رفتاری روبرو بودند، بود. این گام، اهمیت درک علمی ریشههای مشکلات رفتاری در سنین پایین و تلاش برای مداخلات مؤثر را برجسته کرد. این موسسه و صندوق مرتبط با آن، نقش مهمی در توسعه روانشناسی کودک و روانشناسی قانونی ایفا کردند. در میان رویدادهای تاریخ روانشناسی 5 مه، تأسیس این صندوق یادآوری میکند که چگونه تلاشهای اولیه برای درک و کمک به کودکان و نوجوانان در معرض خطر، پایههای روانشناسی کودک و نوجوان امروزی را بنا نهاد.
اولین کنگره بینالمللی بهداشت روان: گامی بزرگ برای سلامت روان جهانی
یکی از مهمترین رویدادهای تاریخ روانشناسی 5 مه، برگزاری اولین کنگره بینالمللی بهداشت روان (First International Congress on Mental Hygiene) در واشنگتن دیسی در سال 1930 بود. این کنگره به ریاست ویلیام آلانسن وایت (William Alanson White) برگزار شد و 3042 شرکتکننده از 41 کشور جهان در آن حضور داشتند. کلیفورد دبلیو. بیرز (Clifford W. Beers)، شخصیت بنیانگذار جنبش بهداشت روان، دبیرکل این نشست بود. جنبش بهداشت روان در اوایل قرن بیستم در پاسخ به شرایط نامناسب آسایشگاههای روانی و انگ اجتماعی مرتبط با بیماریهای روانی شکل گرفت. هدف این جنبش، بهبود مراقبت از افراد مبتلا به بیماریهای روانی، پیشگیری از این بیماریها، و ارتقاء سلامت روان در جامعه بود.
برگزاری یک کنگره بینالمللی در این زمینه، نشاندهنده اهمیت فزایندهای بود که جامعه جهانی به سلامت روان میداد. این کنگره فرصتی فراهم کرد تا متخصصان از سراسر جهان ایدهها، تجربیات و تحقیقات خود را به اشتراک بگذارند و برای بهبود وضعیت سلامت روان در سطح جهانی همکاری کنند. این رویداد نقطه عطفی در تاریخ بهداشت روان بود و به افزایش آگاهی عمومی و حمایت از سیاستهایی برای بهبود مراقبتهای سلامت روان کمک کرد. درک مروری بر رویدادهای تاریخ روانشناسی 1 مه: روزی پر از تحولات میتواند به شما دید بهتری از فضای علمی و اجتماعی آن دوران بدهد و نشان دهد که چگونه این رویدادها به هم پیوستهاند. این کنگره نمادی از تلاشهای جمعی برای بهبود وضعیت سلامت روان در مقیاس جهانی بود.
تأسیس انجمن روانشناسی ویرجینیای غربی: رشد حرفه روانشناسی در آمریکا
در 5 مه 1950، انجمن روانشناسی ویرجینیای غربی (West Virginia Psychological Association) در کالج بتانی (Bethany College) در بتانی، ویرجینیای غربی تأسیس شد. اولین رئیس این انجمن، کوئین اف. کرتیس (Quin F. Curtis) بود که از سال 1948 تا 1968 نیز ریاست دپارتمان روانشناسی دانشگاه ویرجینیای غربی را بر عهده داشت. تأسیس انجمنهای روانشناسی ایالتی در آمریکا، نشاندهنده رشد و حرفهایتر شدن رشته روانشناسی در اواسط قرن بیستم بود. این انجمنها نقش مهمی در تعیین استانداردهای اخلاقی و حرفهای برای روانشناسان، حمایت از منافع حرفهای آنها، و ارتقاء دانش روانشناسی در سطح ایالتی ایفا میکردند.
آنها همچنین بستری برای ارتباط و همکاری بین روانشناسان در مناطق مختلف فراهم میکردند. تأسیس انجمن روانشناسی ویرجینیای غربی در میان رویدادهای تاریخ روانشناسی 5 مه، نمادی از گسترش و تثبیت روانشناسی به عنوان یک حرفه مستقل و مهم در جامعه آمریکایی است. این انجمنها به روانشناسان کمک کردند تا صدای خود را در مسائل مربوط به سیاستگذاری سلامت روان و آموزش به گوش مسئولان برسانند و نقش خود را در ارائه خدمات روانشناختی به جامعه تقویت کنند. این رویداد نشان میدهد که چگونه روانشناسی به تدریج از یک رشته دانشگاهی صرف، به یک حرفه کاربردی و تأثیرگذار تبدیل میشد.
والتر فریمن و پایان لوبوتومی: یک نقطه عطف تلخ در تاریخ روانپزشکی
5 مه 1950، شاهد یک اعلامیه مهم و در عین حال تلخ در تاریخ روانپزشکی بود. والتر فریمن (Walter Freeman)، که نقش اصلی را در معرفی و ترویج استفاده از عمل جراحی لوبوتومی پیشپیشانی (prefrontal lobotomy) در ایالات متحده داشت، در نشست سالانه انجمن روانپزشکی آمریکا (American Psychiatric Association) اعلام کرد که دیگر این عمل یا عمل توفکتومی (topectomy) را انجام نخواهد داد. دلیل او، عوارض جانبی مضر این عملها، مانند تشنج، بود. لوبوتومی در دهههای 1940 و 1950 به عنوان یک درمان برای طیف وسیعی از اختلالات روانی شدید، از جمله اسکیزوفرنی و افسردگی شدید، به طور گسترده مورد استفاده قرار گرفت.
فریمن خود هزاران لوبوتومی انجام داد، که بسیاری از آنها با استفاده از روش بحثبرانگیز “لوبوتومی با یخشکن” (icepick lobotomy) و بدون بیهوشی کامل بود. با گذشت زمان، عوارض جانبی شدید و اغلب غیرقابل برگشت این عمل، از جمله تغییرات شخصیتی، کاهش تواناییهای شناختی، و مشکلات حرکتی، آشکار شد. اعلام فریمن در 5 مه 1950، هرچند دیرهنگام، نقطه عطفی در کاهش استفاده از این عمل جراحی بحثبرانگیز بود. این رویداد در میان رویدادهای تاریخ روانشناسی 5 مه، یادآوری مهمی از مسئولیت اخلاقی در تحقیقات و درمانهای روانپزشکی و روانشناسی است. این نشان میدهد که چگونه درمانهایی که در ابتدا امیدوارکننده به نظر میرسند، ممکن است در بلندمدت عوارض جانبی جدی داشته باشند و نیاز به ارزیابی مداوم و دقیق دارند. داستان لوبوتومی فریمن یک درس تلخ اما حیاتی در تاریخ پزشکی و روانپزشکی است.
اولین نشست ملی انجمن روانشناسی دانشجویان سیاهپوست: صدایی برای تنوع و عدالت
در 5 مه 1971، اولین نشست ملی انجمن روانشناسی دانشجویان سیاهپوست (Black Students Psychological Association) در آتلانتا برگزار شد. ارنستین توماس (Ernestine Thomas) اولین مدیر ملی این سازمان بود. تأسیس این انجمن در اوایل دهه 1970، در اوج جنبش حقوق مدنی در آمریکا و در پاسخ به کمبود نمایندگی و توجه به مسائل مربوط به روانشناسی سیاهپوستان در روانشناسی جریان اصلی صورت گرفت. دانشجویان سیاهپوست در آن زمان احساس میکردند که نظریهها، تحقیقات و شیوههای درمانی موجود در روانشناسی، به اندازه کافی به تجربیات، فرهنگ و نیازهای جامعه سیاهپوستان نمیپردازند. تأسیس این انجمن گامی مهم برای ایجاد فضایی بود که در آن دانشجویان سیاهپوست بتوانند با هم ارتباط برقرار کنند، از یکدیگر حمایت کنند، و برای ایجاد تغییر در رشته روانشناسی تلاش کنند.
این انجمن به ترویج تحقیقات در زمینه روانشناسی سیاهپوستان، افزایش تعداد روانشناسان سیاهپوست، و تضمین دسترسی جامعه سیاهپوستان به خدمات روانشناختی با کیفیت و فرهنگی مناسب کمک کرد. این رویداد در میان رویدادهای تاریخ روانشناسی 5 مه، اهمیت تنوع، شمول و عدالت اجتماعی در روانشناسی را برجسته میکند. این نشان میدهد که چگونه گروههای حاشیهنشین میتوانند برای ایجاد تغییرات مثبت و تضمین اینکه روانشناسی به نیازهای همه افراد جامعه پاسخ دهد، سازماندهی شوند. این تلاشها به غنیتر شدن و مرتبطتر شدن رشته روانشناسی برای همه کمک کرده است.
تصمیم PARC: تضمین دسترسی آموزشی برای کودکان با نیازهای ویژه
5 مه 1972، تاریخ صدور یک تصمیم قانونی بسیار مهم در ایالات متحده بود: پرونده انجمن کودکان عقبمانده پنسیلوانیا علیه ایالت پنسیلوانیا (Pennsylvania Association for Retarded Children v. Commonwealth of Pennsylvania). در این پرونده، دادگاه ایالتی دسترسی آموزشی کودکان با ناتوانی ذهنی (که در آن زمان از اصطلاح “عقبمانده” استفاده میشد) را تضمین کرد. این تصمیم که معمولاً به آن “تصمیم PARC” گفته میشود، رویهها و نقش متخصصان آموزش و پرورش استثنایی در مدارس را به طور اساسی تغییر داد. پیش از این تصمیم، بسیاری از کودکان با ناتوانیهای ذهنی از دسترسی به آموزش عمومی محروم بودند یا فقط به برنامههای آموزشی بسیار محدود دسترسی داشتند. تصمیم PARC بر اساس این اصل بود که همه کودکان، صرف نظر از میزان ناتوانیشان، حق دارند از آموزش عمومی مناسب بهرهمند شوند. این تصمیم راه را برای تصویب قوانین فدرال بعدی، مانند قانون آموزش افراد با ناتوانی (Individuals with Disabilities Education Act – IDEA)، هموار کرد که حقوق آموزشی کودکان با انواع ناتوانیها را در سراسر کشور تضمین میکند. این رویداد در میان رویدادهای تاریخ روانشناسی 5 مه، اهمیت روانشناسی تربیتی و نقش آن در حمایت از حقوق کودکان با نیازهای ویژه را نشان میدهد.
روانشناسان تربیتی نقش مهمی در ارزیابی نیازهای این کودکان، طراحی برنامههای آموزشی فردی، و حمایت از معلمان و خانوادهها ایفا میکنند. تصمیم PARC یک پیروزی بزرگ برای حقوق افراد با ناتوانی و یک گام مهم در جهت ایجاد یک سیستم آموزشی فراگیرتر بود. اگر به تاریخچه این تحولات علاقه دارید، شاید خواندن رویدادهای تاریخ روانشناسی 2 مه: نگاهی به روزی پر از تحول و تناقض نیز برای شما جالب باشد، زیرا تاریخ روانشناسی پر از نقاط عطف قانونی و اجتماعی است که بر نحوه درک و حمایت ما از افراد تأثیر گذاشتهاند.
کتاب “پردازش اطلاعات انسانی”: تحولی در روانشناسی شناختی
در 5 مه 1972، کتاب مهم “پردازش اطلاعات انسانی: مقدمهای بر روانشناسی” (Human Information Processing: An Introduction to Psychology) نوشته پیتر لیندسی (Peter Lindsay) و دونالد نورمن (Donald Norman) منتشر شد. این کتاب یکی از متون کلیدی در ظهور و تثبیت روانشناسی شناختی به عنوان یک حوزه اصلی در روانشناسی بود. در دهههای پیش از آن، روانشناسی تحت سلطه رفتارگرایی بود که بر رفتار قابل مشاهده تمرکز داشت و مطالعه فرآیندهای ذهنی درونی را دشوار یا غیرممکن میدانست. اما با ظهور کامپیوتر و نظریه اطلاعات، روانشناسان شروع به دیدن ذهن انسان به عنوان یک سیستم پردازش اطلاعات کردند.
کتاب لیندسی و نورمن این دیدگاه را به طور جامع و قابل دسترس ارائه داد و به دانشجویان و محققان کمک کرد تا فرآیندهای شناختی مانند توجه، حافظه، حل مسئله و زبان را از منظر پردازش اطلاعات درک کنند. این کتاب تأثیر عمیقی بر نحوه آموزش و تحقیق در روانشناسی گذاشت و به شکلگیری روانشناسی شناختی مدرن کمک کرد. انتشار این کتاب در میان رویدادهای تاریخ روانشناسی 5 مه، نمادی از “انقلاب شناختی” در روانشناسی است که تمرکز رشته را از رفتار صرف به سمت فرآیندهای ذهنی درونی تغییر داد. این کتاب هنوز هم به عنوان یک منبع کلاسیک در روانشناسی شناختی شناخته میشود و ایدههای آن همچنان بر تحقیقات و نظریههای امروزی تأثیرگذار است.
پرونده لاکهارت علیه مککری: روانشناسی در دادگاه عالی
5 مه 1986، تاریخ صدور یک حکم مهم توسط دادگاه عالی ایالات متحده در پرونده لاکهارت علیه مککری (Lockhart v. McCree) بود. در این پرونده، دادگاه عالی رأی داد که هیئت منصفههای “واجد شرایط اعدام” (death qualified) اصل بیطرفی هیئت منصفه که در متمم ششم قانون اساسی تضمین شده است را نقض نمیکنند. هیئت منصفههای واجد شرایط اعدام، هیئت منصفههایی هستند که در پروندههای جنایی که ممکن است مجازات اعدام در پی داشته باشد، از افرادی تشکیل میشوند که مخالف مجازات اعدام نیستند و حاضرند در صورت لزوم حکم اعدام صادر کنند. انجمن روانشناسی آمریکا (APA) در یک لایحه دوستانه (amicus curiae brief) شواهد تحقیقاتی را ارائه کرده بود که نشان میداد هیئت منصفههایی که بر اساس تمایل به صدور حکم اعدام انتخاب میشوند، به احتمال بیشتری متهم را محکوم میکنند.
این تحقیقات نشان میداد که این هیئت منصفهها ممکن است در مورد گناهکاری متهم نیز سوگیری داشته باشند. با این حال، دادگاه عالی این استدلال را نپذیرفت. این پرونده در میان رویدادهای تاریخ روانشناسی 5 مه، نشاندهنده نقش فزاینده روانشناسی در سیستم قضایی و تلاش روانشناسان برای ارائه شواهد علمی به دادگاهها است. این پرونده همچنین محدودیتهای تأثیر تحقیقات روانشناسی بر تصمیمات قانونی را نشان میدهد. با این حال، تلاشهای روانشناسان قانونی برای ارائه شواهد مبتنی بر علم در دادگاهها ادامه یافته و حوزه روانشناسی قانونی (forensic psychology) به طور فزایندهای در سیستم قضایی اهمیت پیدا کرده است. این پرونده نمونهای از تعامل پیچیده بین علم روانشناسی و سیستم حقوقی است.
تأسیس فدراسیون بینالمللی آموزش روانکاوی: آینده روانکاوی
در 5 مه 1990، نشست سازماندهی فدراسیون بینالمللی آموزش روانکاوی (International Federation for Psychoanalytic Education – IFPE) در واشنگتن دیسی برگزار شد. این نشست با حمایت بخش 29 انجمن روانشناسی آمریکا (APA Division 29 – Psychoanalysis) برگزار گردید. موری مایزلز (Murray Meisels) ایده تأسیس این فدراسیون را ترویج میکرد. هدف این فدراسیون، فراهم کردن یک خانه سازمانی برای موسسات روانکاوی محلی و سایر مراکز آموزشی روانکاوی بود. در اواخر قرن بیستم، روانکاوی به عنوان یک حوزه درمانی و نظری با چالشهایی روبرو بود و نیاز به بازنگری و سازماندهی مجدد در آموزش و تمرین آن احساس میشد. تأسیس IFPE تلاشی برای تقویت آموزش روانکاوی، تعیین استانداردهای آموزشی، و فراهم کردن بستری برای تبادل نظر و همکاری بین مراکز آموزشی روانکاوی در سراسر جهان بود. این فدراسیون به حفظ و توسعه روانکاوی به عنوان یک رویکرد درمانی و نظری مهم در روانشناسی کمک کرد.
این رویداد در میان رویدادهای تاریخ روانشناسی 5 مه، نشاندهنده تلاشهای مستمر برای تکامل و انطباق رویکردهای درمانی قدیمیتر مانند روانکاوی با نیازها و چالشهای دنیای مدرن است. همچنین، این نشان میدهد که چگونه سازمانهای حرفهای نقش مهمی در حمایت از حوزههای تخصصی در روانشناسی ایفا میکنند. اگر به تاریخچه روانکاوی و تحولات آن علاقه دارید، شاید نگاهی به نگاهی به رویدادهای تاریخ روانشناسی 30 آوریل نیز بتواند دیدگاههای جالبی درباره نقاط عطف دیگر در تاریخ این رشته به شما بدهد.
درسهایی از رویدادهای 5 مه برای روانشناسی امروز
مرور رویدادهای تاریخ روانشناسی 5 مه به ما درسهای مهمی میدهد.
اول اینکه، روانشناسی یک رشته ایستا نیست؛ بلکه دائماً در حال تکامل و پاسخ به نیازهای متغیر جامعه است. از تأثیرات اجتماعی و اقتصادی بر رفتار (مارکس) تا توسعه ابزارهای دقیق اندازهگیری (دوج)، از کاربرد روانشناسی در حل مشکلات عملی (فیتس) تا نوآوری در رویکردهای درمانی (گولیشیان)، و از تلاش برای درک ریشههای بزهکاری (صندوق تحقیقات رفتار) تا مبارزه برای حقوق آموزشی (تصمیم PARC)، همه این رویدادها نشاندهنده پویایی این رشته هستند.
دوم اینکه، روانشناسی عمیقاً با سایر حوزهها، از جمله فلسفه، پزشکی، حقوق، آموزش و فناوری، در هم تنیده است. بسیاری از پیشرفتهای مهم در روانشناسی نتیجه همکاری یا تأثیرپذیری از این رشتهها بودهاند.
سوم اینکه، تاریخ روانشناسی شامل نقاط روشن و تاریک است. در کنار پیشرفتهای علمی و انسانی، شاهد اشتباهات و رویکردهای بحثبرانگیز نیز بودهایم (مانند لوبوتومی). این یادآوری میکند که مسئولیت اخلاقی و ارزیابی انتقادی باید همواره بخشی از کار روانشناسان باشد.
چهارم اینکه، تلاش برای عدالت اجتماعی و شمول در روانشناسی یک فرآیند مستمر است. تأسیس انجمنهایی مانند انجمن روانشناسی دانشجویان سیاهپوست نشان میدهد که چگونه گروههای مختلف برای اطمینفان از اینکه روانشناسی به نیازهای همه افراد جامعه پاسخ میدهد، تلاش کردهاند.
در نهایت، رویدادهای 5 مه به ما نشان میدهند که چگونه ایدهها، افراد و سازمانها میتوانند با هم ترکیب شوند تا مسیر یک رشته علمی و حرفهای را شکل دهند. این تاریخچه به ما انگیزه میدهد تا به دنبال نوآوری، همکاری و بهبود مستمر در روانشناسی باشیم.
جمعبندی: تأمل در مسیر پر پیچ و خم روانشناسی
همانطور که دیدید، رویدادهای تاریخ روانشناسی 5 مه مجموعهای متنوع از نقاط عطف را در بر میگیرند که هر کدام به نوعی بر شکلگیری روانشناسی امروزی تأثیر گذاشتهاند. از ایدههای بنیادین فلسفی که نگاه ما به انسان و جامعه را تغییر دادند، تا توسعه ابزارهای علمی، ظهور رویکردهای درمانی جدید، تأسیس سازمانهای حرفهای، مبارزات برای حقوق اجتماعی و تصمیمات قانونی تأثیرگذار، همه و همه بخشی از این تاریخچه غنی هستند. مطالعه این رویدادها نه تنها به ما کمک میکند تا ریشههای روانشناسی مدرن را بهتر درک کنیم، بلکه الهامبخش ما برای ادامه کار در این حوزه و تلاش برای حل چالشهای پیچیده پیش روی جامعه امروزی است.
روانشناسی همچنان در حال رشد و تغییر است و درک تاریخ آن به ما کمک میکند تا با دید بازتری به آینده نگاه کنیم. امیدوارم این سفر کوتاه در میان رویدادهای تاریخ روانشناسی 5 مه برای شما جذاب و آموزنده بوده باشد و شما را به کنجکاوی بیشتر درباره تاریخچه این رشته شگفتانگیز ترغیب کند.